شايد ما از کساني بيشتر انتظار داريم که خودمون دوستشون داريم تا ازکساني که ما رو دوست دارن براي همين از زندگيمون راضي نيستيم و احساس مي کنيم آدما با ما بد تا مي کنند. از حقيقتي که آشکار شده بود از اينکه باورهام نابود شده بود ناراحت بودم اما حتي نمي تونستم بهش بگم دلمو شکستي چون حق نداشتم . شبام تاريک بود و روزام ابري حال دلمم خراب بجاي تموم لبخندهايي که عشقش رو لبم آورد اشک تو چشمام اومد. اين عشق قرار بود پاک ترين عشق باشه. بازم براش نوشتم: خواستم فراموشت کنم حس ميکردم راحت ميشه کسي رو که قبولش ندارم از زندگيم پاک کنم اما تو، تو تاريک ترين بخش زندگيم مثل نور بودي برام . چطور ميتونم نگاه مهربونت رو که آرامش قلب بي قرارم بود فراموش کنم. وقتي خدا با همه عظمتش از خطاي ما ميگذره چرا ما نبايد از خطاي همديگه گذشت کنيم. کسي که من نمي تونستم ببخشمش توي گذشته بود اما خب آدما عوض ميشن گاهي بد ميشن گاهي خوب ميشن حس ميکردم توي الآن با توي گذشته فرق داره عشقم به تو بيشتر از نفرتم نسبت بهت بود پس شروع کردم به دعا کردن برات که اگر اشتباه مي کنم و تو همون آدم گذشته اي خدا راه درست رو نشونت بده. وقتي از عشق به نفرت ميرسي و از نفرت باز به عشق اون موقع ست که ماهيت عشق واقعي رو درک ميکني.
درباره این سایت